اُرِندای عزیزم 

سلام

تنهایی حرف های زیادی برای گفتن دارد اگر خوب بنشینیم و به حرفهایش گوش دهیم. تنهایی لطیف است و آرام، تنهایی اصیل است و اگر غرق شوی در بودنش، آرام آرام بازگشت به خویشتنت را می یابی. عجیب نیست که تمام پیامبران در خلوت ندای وحی را شنیدند این تنهایی آنقدر قوی است که اگر طاقت آوردی و از آستانه اش گذشتی دیگر بازگشتی از آن نیست و همیشه با توست.

انسان در تحمل رنج تنهاست، دو رنج بزرگ تولد و مرگ را هر انسان به تنهایی تجربه می کند. دستهایی همواره برای کمک هستند، دستهایی که به دنیا می آورندت و دست هایی که به خاک می سپارندت، اما آیا از رنج تو می کاهند؟ درد به دنیا آمدن و درد از دنیا رفتن باریست که باید تنها به دوش بکشی. در میانه ی این دو رنج هزاران درد دیگر هستند که اگر آن دو بلای عظیم را توانستی به تنهایی از سر بگذرانی هرچه رنج آمد می شود تحمل کرد.

امروز اول اردیبهشت است.بهار است و هوا دل  انگیز است اما سر شوق نمی آوَرَدَم. دوست داشتم هوا را عمیق در ریه هایم فرو کنم و این هنوز نفس کشیدنم را خاری کنم در چشم تمام رنج های دنیا اما خب فعلا آنها به من میخندند.

امروز حس کردم صدایی از پنجره میشنوم وقتی به سمتش رفتم صدا قطع شد. نفهمیدم صداها در سرم میچرخیدند یا واقعا کسی آن طرف پنجره داشت حرف میزد. این که ندانی خیالاتی شده ای یا نه خیلی عجیب است! شب ها هم گاهی صدای زمزمه میشنوم که نمی دانم واقعیست یا خیالات است. انگار دارم پیوستگی ام را با مکان و زمان از دست میدهم. این شروع کدام مرض روانی است نمی دانم. خب ممکن است تمام صداهایی که میشنوم واقعی باشند اما همین که مرز واقعیت و خیال را تشخیص نمی دهم و همین که فکر میکنم ممکن است خیالاتی شده باشم ترسناک است نه؟ میترسم؟بله میترسم خیلی هم زیاد اما ترس دلیل خوبی نیست برایبیرون آمدن از غار تنهایی. تقریبا مطمئنم محمد هم گاهی در حرا میترسید اما بالاخره ترس عظیم وجودش را گرفت و به چیزی متصل شد که بشر هنوز هم نمیداند چیست. من میخواهم به چیزی متصل شوم؟ نه واقعا فقط میخواهم خودم را پیدا کنم و جایگاهم را در این دنیا و در میان آدمها.

کارهایی زیادی برای انجام دادن دارم.تارک دنیا و زاهد و عابد که نشده ام فقط تنها شده ام با اختیار خودم.

تا به زودی دوست عزیز 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها